...عقلم از کار افتاده بود برای یه لحظه تصمیم گرفتم برم در واحد روبرویی رو بزنم اما با این وضع؟تازه خانوم فتحی فوضولو چیکار میکردم...بدنم می لرزید که یه دفعه متوجه شدم سایه ت افتاد روی دیوار درست روبروی جاییکه ایستاده بودم و بوی عطر تندت بیشتر توی مغزم پیچید...تا سایه تو روی دیوار دیدم همون طور پابرهنه دویدم از پله ها به سمت پشت بام که یه دفعه متوجه شدم توهم داری دنبالم میدوی...خدایا تو دیگه کجا میای...به پشت بام که رسیدم تازه متوجه تاریکی هوا شدم.چادر گلدار خانوم واعظی رو دیدم که دوباره یادش رفته بود برش داره دویدم طرفش و همین که انداختمش روی سرم و برگشتم تو هم روبروی من سبز شدی اینقدر ترسیدم که اصلا یادم رفت تو کی هستی روی زمین نشستم و شروع کردم جیغ زدن از اون جیغای بنفشی که طه میگفت مو رو به تن آدم سیخ می کنه توهم همین طوری بهت زده نگاهم میکردی حتما مو به تنت سیخ شده بود.در پشت بام باز شد و همسایه ها که از صدای دویدن من و تو روی پله ها و جیغای من ترسیده بودن همه پشت هم ردیف شدن و به من که روی زمین افتاده بودم وتو که بالای سرم ایستاده بودی خیره شدن که آقای واعظی همه رو کنار زد و درحالیکه تسبیح سرخ درشتشو مسلما برای بار چندم توی دستش میچرخوند با صورت برافروخته به ما نزدیک شد و سیلی محکمی به تو زد و باعصبانیت گفت:من از اول گفته بودم این خونه جای جوون مجرد نیست تحویل بگیرید...
ادامه دارد
بیچاره پسرا
همیشه سیلی رو باید اونا بخورن
سلام خوبی؟ مطلبت جالب بود منم داستان یه عشق بازی واقعی رو دارم می نویسم اگه دست داشتی سر بزن راستی اگه خواستی لینکم کن با اسم (عشق بازی) بعد بگو منم با چه اسمی لینکت کنم
با سلام ...
وبلاگ خیلی قشنگی داری و از همه قشنگ تر مطالبش واقعا تبریک می گم . امیدوارم موفق و عزیز باشی دوست من .
مرسی دوست عزیز خوشحالم که خوشت اومد
سلام.خوبی؟



باز هم اومدم
خیلی جالب بود.مر30
ولی آقای واعظی هم خشن برخورد کرد
اصلا «تو» کیه ؟ کیههههههههههه ؟ کیههههههه؟
عجله کار شیطونه
چشم واقعا فرصت چک کردن دوباره نوشته هامو ندارم آخه اتفاق های جدید همین طور داران میان سراغم
خواهش می کنم.میدونی آخه من رشته م ادبیات فارسیه.بهم برمیخوره خب
]چقدرهیجان انگیزبود دوست جون.عالی بووووووووووووود.
خواهش میکنم عزیزم
گویا هر دو از عصبانیتمان کاسته شده. من به دلیل اینکه تو حتی توضیحات را نخوانده و با وجود اینهمه اشارات باز مرا زن ستیز خواندی در صورتی که


گفته بودم
من خودم ذاتا بدون وابستگی به حزب و گروهی به نوعی فمینیستم. پس بانوان محترم زود
قضاوت نکنند. اگرچه نمی خواستم ولی به اجبار می گویم این کوتاه ماجرای
یک عمراست
در صورتی که بانوی محترم (نه کمی محترم )من خود را فمنیست هم نداستم که تو باز به این گناه حکم صدر کردی
جهت یاداوری . هر اندیشه ای در ذات خود فی نفسه خوب است حال در کوران راه و رهبر و راهبرانش ممکن است دچار خطا و لغزش شود
که جریان فمینسم هم مبری نیست
من اگر بیشتر می شناختی در اشعار قبل و بعد هم از عشق گفتم و حرفهای دل
بگذریم
ولی کاش کمی بیشتر وقت میگذاشتی و لااقل نظرات را می خواندی
کمکت میکرد تا بیشتر به هدف این پست پی میبردی
در مثل است که میگویند در مثل مناقشه نیست. وسمبل بودن موضوعی که باعث شد نتوانی کنه مطلب را بگیری به دلیل قضاوت عجولانه اتفراتر از یک بحث پیش افتاده و مذموم زن و زن ستیزی باشد
خواهشی که دارم کمی بیشتر وقت گذاشته وضمن مطالعه ی دوباره ی
متن و توجه به زمان بهمن و عدد طرح شده و همچنین نظرات و پاسخ های این کمی محترم به قضاوت بنشینی
من اگر پیگیر نظر شدم به علت این است که نمی خواهم در محکمه ی وجدانم محکوم شوم ونه نگران محکمه ی که تو مدعی هستی
امیدوارم با توجه به موارد یاد آور شده و سمبلیک دانستن موضوع پی به هدف برده باشی
توئی که در پیوند دوستان موج سبز بیداری را داری گمانم بیشتر باید
هشیار باشی . باز هم اگر سوالی داشتی می توانی بپرسی
ولی اینجا امید که سهراب وار چشمها را شسته و نگاهی دیگر داشته باشی
slm mamnon k sar zadi.1 donya tashakor.taranom jan ba hamon esmi k 2st dari(jojehaye ashegh)plz blink.manam linkidamet.
با درودی اگرچه گرچه با تاخیر
ممنون که مرا به پاردوکس متهم کردی که پارادوکس تضادی هنری است
اگرچه نیتت فقط تضاد بوده و نه پارادوکس
من نه علیه و نه له فمینست نگفتم . اگر کمی بیشتر بنگری پی به اصل خواهی برد.گفتم به نوعی.و در این کوتاه هر کلمه باری سنگین بدوش می کشد.
-شماره 2 را هم پاسخ دادن بی دلیل میدانم چرا در قبل توضیح دادم
-وشماره 3 نیز با مرا می خواهید به کشانید به گروه بازی و تحزب که مبری هستم از ان
-حالا که می بینم پس اینهمه ازار من باز همه ی مطلب رو نگرفتید و اگر زن ستیز بودم می توانست مدرکی باشد برای حقانیت حرفم
من گفتم این کوتاه حاصل عمراست
و چون مخاطبم عقل کل است.بنده سعی میکنم اندک داشته ام را برای خود نگاه دارم و نیازی نمی بینم که حاصل این سالها که تلاش در جهت اثبات حقانیتش داری خود به اندازه ی کافی گویاست
واز وضعیت قرون وسطیی و فریادهای بر آسمان رفته و.. می توان در عمل انچه در کلامی احتمالا زیبائی که تو می خواهی برایم منبر وار بیان کنی.دید
بقول مولانا خود پیداست از زانوی تو
-هیچ محکمه ای را پاکتر و بی آلایش تر از محمکمه ی وجدان نمیدانم
وو باور دارماگر همگان به این باور باشند دیگر به دورانی واهی و تخیلی نیست
همه ی اینانی که در خیابان و... جنایت می کنند و شده اند عامل جور و فساد و ظلم خود را مدعی این نوع محکمه دانسته و برای روسپیدی
در دنیای دیگر .این دنیارا برای همنوعان خود جهنم می کنند
-من با دین شما کاری ندارم و تا جائی که به من و باور من خدشه ای وارد نکند به ان اعترام میگذارم. وطبق عرف و قانون به کسی نیز اجازه نمیدهم که کسی مرا تفتیش عقاید کند
-ایرانی هستم و چون بحث را عوض می کند از ادامه ان پرهیز می کنم
ولی در تاریخ کشورم به غیر از این14قرن همیشه زن در جایگاهی همراه و گاه موازی با مرد تصویر شده
-چشم .
ولی اشاره ام به آن نه به تائیئ مطالب و اندیشهاست که اینکه با یارانی که لااقل اگر هم جریانی را نقدگونه نگاه می کنند که من شاید تائید نکنم ولی اینکه می اندشد مورد نظر بوده
ومن نه سبزم و نه تا ئیئ می کنم و خواسته های مردم اگر در این پوشش این رنگ خودنمائی کرده است از سر این میدانم که مطالبات را بهانه ای شد.
وهمه ی انانی که در این مجموعه جمعند یکدست نبوده و با باورهای مختلف و دیده ام که گاه مخالف موسوی و کروبی اند .ولی همچون هواکشی است برای یک زندانی که شاید راهی برای گریز
و لااقل برای تنفس هوای پاکی و یادر دادن ندائی حق
بعد
چون نمیشناسمت
در خاتمه شکل اطلاعیه دادند که یک بحث ناخوشایند است و مذموم
سلام ترنم خانومی
چه خوشگله اینجا
و همینطوز متنت
اگه دوست داشتی پیش منم بیا و بگو لینکت کنم
سلام. ممنون سر زدین. حال آپ کردن ندارم.
خب بنظر میاد این نوشته ها واقعی باشه که با قطره های اشک و خون نوشته شده. یا شاید هم حاصل پنجه های نرم نگارندست که همچون شمشیری بر قلب عشاق فرود میاد.
ادامه ادامه ادامه
وای از دست شما زنها
تمام حرفای منو در جدای از کامنتهای قبلی درهمین نظرت تائید کردی و با ز
برگشتی سرپله اول
آخه لجاجت چرا؟
بعد کجا و در کدام گفته ی فمنیست ها زن ستیزی ترویج شده؟؟؟؟؟؟
من تفتیش عقاید رو در مورد مذهب گقتم.
بله در دوره های حکومت های ایرانی قبل اسلام طبقاتی بودن
کاملا قطعی و تائید شده است و همچنین دسترسی طبقات نه از سر ممنوع بودن. که به دلایل مختلفی مثل دوری از مرکز و نداشتن توانائی مالی و...
باعث میشد که فقط به اعیان وروحانیان مغ ها یا طبقه اشراف و حاکمان
بتوانند تحصیل کنند
هیچ ایرانی عقیده ندارد که ان دوران طلائی حتما مدینه ی فاضله بوده
ولی از دست دادن همون اندک هم بعد از اسلام و ورود تازیان
(نه فقط به اسم عمر بدبخت تمام کنیم)در دوره حکومت عمر
باعث ازار شده که خود ایرانی هم نقفش داشته و دارد
همین الان هم به دقت نگاه کنیم خودمان به اون دامن میزنیم
با دادن اسامی تازی به بچه هایمان
و زیباترین مراسم خودمان را فراموش کرده و مراسمی را ساخته ایم که خود اونها قبول ندارند. به این جهل دامن می زنیم
راستی چقدر بلدی بحث رو به انحراف بکشونی
امیدوارم فارسی سلیس گفته باشم
سلام ترنم جان

من لینکت کردم دوست خوبم
امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم
شاد و اروم باشی همیشه